خطر تعیین جانشین برای ائمه و تدابیر ایشان در این زمینه
با نگاهی به دوران ائمه چنین به نظر می رسد که اواسط سده دوم هجری - به دلیل انتقال قدرت سیاسی از امویان به عباسیان - شرایط بهتری برای فعالیت آن بزرگواران فراهم بوده است و صاحبان قدرت به جهت درگیر بودن با رقیبان محدودیت چندانی برای تلاش های فرهنگی ائمه و ارتباط مردم با آنان ایجاد نمی کردند . اختصاص بخش اعظم احادیث شیعه به دو امام باقر و صادق علیهما السلام که در این مقطع تاریخی رهبری شیعیان را به عهده داشتند ، نشانه ی روشنی از این شرایط مناسب است . اما باید توجه داشت که فضای سیاسی و فرهنگی یاد شده چندان هم فراگیر نبوده است . زیرا حاکمان سیاسی معاصر این دو امام از جایگاه اجتماعی و میزان تاثیر گذاری آنها آگاه بودند و بدین جهت ، نسبت به ایشان حساسیت زیادی داشتند و به گونه ای آنان را تحت نظر می گرفتند و فقط به دلیل اوضاع متزلزل حکومت خود (چه امویان که رو به ضعف و در حال سقوط بودند و چه عباسیان که حکومت آنان در آغاز راه بود و هنوز استحکام لازم را نیافته بود ) نسبت به تلاشهای فرهنگی این دو بزرگوار حساسیت کمتری نشان می دادند . از این رو وقتی منصور دوانقی جایگاه قدرت خود را محکم دید بر امام صادق علیه السلام سخت گرفت و امکان دسترسی مردم به ایشان را بسیار مشکل ساخت .
بنابر این باید بین کارهای علمی و کارهای مربوط به امامت که حاکمیت نسبت بدان ، احساس خطر می کرد ، تفاوت قائل شد . شواهدی در دست است که این دو امام همام در خصوص تعیین جانشین و معرفی امام بعدی با مشکل روبرو بودند و بر خلاف نگاه امروزین ما از تاریخ آن دوران ، معرفی جانشین چندان کار ساده ای نبوده است . جریان تعیین پنج وصی از سوی امام صادق برای حفظ جان امام کاظم علیه السلام مشهور است . در خصوص امام باقر علیه السلام نیز باید گفت که در زمان هشام خلیفه خشن و مکار اموی به شهادت رسیدند و هنوز دولت اموی از اقتدار بر خوردار بود لذا می توان گفت شرایط ایشان نیز در تعیین رسمی و آشکار امام بعدی مانند دیگر ائمه بوده است . مرحوم کلینی در بحث تعیین جانشین بعدی امام باقر علیه السلام متنی را آورده است که می تواند اشاره بدین معنا باشد :
الکافی: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ أَبِی ع اسْتَوْدَعَنِی مَا هُنَاکَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ لَهُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ اکْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ یَعْقُوبُ بَنِیهِ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمُعَةَ وَ أَنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ وَ أَنْ یَحُلَّ عَنْهُ أَطْمَارَهُ عِنْدَ دَفْنِهِ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا مَا کَانَ فِی هَذَا بِأَنْ تُشْهِدَ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ کَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ یُقَالَ إِنَّهُ لَمْ یُوصَ إِلَیْهِ فَأَرَدْتُ أَنْ تَکُونَ لَکَ الْحُجَّةُ .
آدرس : الکافی ج 1 ص 307 ح 8 .
ترجمه
امام صادق می فرمایند : پدرم ، آنچه را که در آنجاست ، به من سپرده است . هنگامی که ایشان در آستانه مرگ قرار گرفتند به من امر فرمودند که عده ای را به عنوان شاهد به منزل دعوت کنم . من چهار نفر از قریش را دعوت کردم که نافع - از وابستگان عبد الله بن عمر - نیز در میان آنها بود . پدرم در محضر این چهار نفر به من فرمودند بنویس : آنچه در این وصیت می آید چیزی است که یعقوب به فرزندانش وصیت کرد ؛ « فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است و شما، جز به آیین اسلام [تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید! » . محمد بن علی به جعفر بن محمد وصیت می کند و دستور می دهد که او را در لباسی که نماز جمعه را در آن می خوانده کفن کند و دستارش را بر سرش بپیچاند و قبرش را چهار گوشه درست کند و به اندازه چهار انگشت از زمین بالا بیاورد و به هنگام دفن بندهای کفن را باز کند . سپس به شاهدان فرمود : شما بروید . پس از آن که شهود رفتند به پدرم عرض کردم این مواردی که در وصیت آوردید چیزی نبود که نیازی به گرفتن شاهد باشد . فرمودند : پسرم دوست نداشتم دیگران نسبت به تو چیره شوند و بگویند به او وصیتی نکرده و جانشین نیست لذا خواستم اینها شاهد باشند که تو را وصی قرار دادم تا اگر جانشینی تو مورد سوال و تشکیک قرار گرفت تو حجت و دلیلی بر جانشینی خود داشته باشی .
از این روایت بر می آید که امام باقر در تعیین و معرفی جانشین با مشکلاتی رو برو بوده و نمی توانسته آشکارا ایشان را معرفی کند لذا در تلاش های رسمی مثل وصیت به هنگام مرگ در نزد شهود معتبر ، به وصی بودن امام صادق تصریح می کند . این نوع وصایت ، وصایت حقوقی است که متوفی به هنگام مرگ فردی را به عنوان انجام دهنده کارهایش و سر پرستی فرزندانش ، تعیین می کند لذا با وصی به معنای جانشینی در امر امامت فرق دارد . امام باقر با معرفی امام صادق به عنوان وصی حقوقی در محضر شهود معتبر ، زمینه پذیرش جانشینی ایشان در امر امامت را نیز فراهم کردند زیرا بین وصایت حقوقی و جانشینی در امر امامت ، رابطه ی مستقیم وجود داشت و نزد یاران امام مشخص بود که جانشین در امامت همان فرزندی است که وصی حقوقی شده . امام باقر با این تدبیر ، روند تعیین جانشینی امام صادق را تکمیل کردند چرا که ایشان از سویی در محافل خصوصی به جانشینی امام صادق در امر امامت اشاره کرده بودند و از سویی دیگر _ به دلیل نظارت حکومت بر ایشان و وجود خطر برای جانشین امامت - با معرفی امام صادق به عنوان وصی حقوقی در یک محفل رسمی ، بر امامت ایشان رهنمون شده بودند . این شیوه اشاره و تصریح نزد خواص و رهنمون شدن با قراین در محافل رسمی ، هم جان امام بعدی را حفظ می کرد و هم معرفی جانشین را به سر انجام می رسد البته با رعایت شرایط امنیتی و تهدید خطر .
حتی اگر این وصیت را وصیتی معمولی و صرفا مربوط به وصی حقوقی بدانیم اما نمی توانیم به کار گیری این تدبیر دو عنصری را ، در سیره دیگر ائمه نادیده بگیریم امری که نشان از وجود خطر در تعیین صریح و رسمی امام بعدی دارد . جالب آن که امام صادق علیه السلام نیز ناچار شدند برای تعیین امام بعدی از همین تدبیر استفاده کنند . با این که در برخی محافل خصوصی امام کاظم به عنوان امام معرفی شده بود اما بیان رسمی و صریح آن امکان پذیر نبود زیرا خلیفه عباسی منصور ، سخت مراقب اوضاع بود و می خواست قبل از آنکه امام بعدی جایگاهی در بین مردم پیدا کند سریعا وی را از میان بردارد تا ماجرای امامت خاتمه پیدا کند و خطر آن از حکومتش بر طرف شود . لذا امام صادق برای جلوگیری از چنین خطری ، بیان جانشینی امام کاظم را با تکیه بر تدبیر یاد شده ، سامان دادند . با این تفاوت که این بار سیاست یادشده از سوی منصور عباسی ، شناخته شده بود و او مترصد بود به محض معلوم شدن وصی حقوقی ، او را بکشد زیرا به وجود رابطه بین وصایت حقوقی و امامت پی برده بود . چنین بود که امام صادق از تدبیر یاد شده به شکل جدیدتری استفاده کرد . ایشان در متن وصیت نامه ، پنج نفر را به عنوان وصی حقوقی خود معرفی کردند که نام منصور عباسی ، حاکم مدینه ، یکی از همسران و برادر امام کاظم عبد الله نیز در کنار نام امام کاظم دیده می شدند . این وصیت نامه باعث شد تا امام بعدی شناخته شود زیرا شیعیان می دانستند جانشین امام صادق ، کسی جز فرزندش موسی کاظم نمی تواند باشد . منصور ، حاکم مدینه و همسر امام صادق به یقین نمی توانستند امام باشند و از سوی دیگر عبد الله افطح نیز نمی توانست امام باشد زیرا نام بردن از موسی کاظم که کوچکتر از عبد الله بود فرض امامت او را رد می کرد . اصحاب امام بدین نکته نوجه داشتند که اگر عبد الله فرزند ارشد ، امام بود دیگری نامی از موسی برادر کوچکتر به میان نمی آمد و این بدان معناست که امام می خواسته اند وصی خود را چنین بشناسانند و از گزند دشمن حفظ کنند . در این جا متن گزارش مرحوم کلینی از این جریان می آید ؛
ابو ایوب نحوی می گوید : منصور نیمه شبی مرا احضار کرد . نزدش رفتم و دیدم که روی صندلی نشسته و شمعی روشن است و نوشته ای در دست دارد . وقتی به او سلام کردم ، در حای که گریه می کرد نوشته را به من داد و گفت این نوشته ی محمد بن سلیمان است که خبر رحلت جعفر بن محمد (امام صادق ) را برای ما ارسال کرده است . منصور سه بار آیه «انا لله و انا الیه راجعون » را خواند و گفت : کجا مثل جعفر بن محمد پیدا می شود . او سپس به من گفت : بنویس . من مقدمه نامه را نوشتم و سپس منصور دستور داد متن اصلی نامه را چنین بنویسم : اگر جعفر بن محمد ، فرد معینی را به عنوان وصی و جانشین تعیین کرده بود آن فرد را دستگیر کن و گردن بزن . جواب نامه پس از مدتی آمد که ؛ او پنج نفر را به عنوان وصی انتخاب کرده است :
1 . ابو جعفر منصور (خود خلیفه ) .
2 . محمد بن سلیمان (حاکم مدینه )
3 . عبد الله (پسر بزرگ امام صادق )
4. موسی (امام کاظم )
5. حمیده (همسر امام صادق ) .
متن خبر
الکافی : عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ یُونُسَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ النَّحْوِیِّ قَالَ بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ فَأَتَیْتُهُ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى کُرْسِیٍّ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ شَمْعَةٌ وَ فِی یَدِهِ کِتَابٌ قَالَ فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَیْهِ رَمَى بِالْکِتَابِ إِلَیَّ وَ هُوَ یَبْکِی فَقَالَ لِی هَذَا کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ یُخْبِرُنَا أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ قَدْ مَاتَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ثَلَاثاً وَ أَیْنَ مِثْلُ جَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ لِیَ اکْتُبْ قَالَ فَکَتَبْتُ صَدْرَ الْکِتَابِ ثُمَّ قَالَ اکْتُبْ إِنْ کَانَ أَوْصَى إِلَى رَجُلٍ وَاحِدٍ بِعَیْنِهِ فَقَدِّمْهُ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ قَالَ فَرَجَعَ إِلَیْهِ الْجَوَابُ أَنَّهُ قَدْ أَوْصَى إِلَى خَمْسَةٍ وَاحِدُهُمْ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ مُوسَى وَ حَمِیدَةُ .
آدرس : الکافی ج1 ص 310 ح13 .